از اون جایی که من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی و این چرت و پرتا :دی بجای اینکه منت کسی رو بکشم بلند شدم تنهایی رفتم استخر. صد البته که کلی حوصله م سر رفت تنهایی :/
ولی به خنکی آبش تو این گرمای هزار درجه می ارزید :)
عاقا من نشسته بودم لبه جکوزی و پاهای مبارک رو در آن قرار داده بودم که خانم خیلی آروم و با یه لبخند ملیح اومد کنارم نشست.
اون: دانشجویی دخترم؟
من: بله :)
اون: چی میخونی؟
من: ادبیات فارسی :)
اون: کجا؟ دانشگاه آزاد؟
من: نه بین الملل :))
اون: متولد چه سالی هستی؟
من: هفتاد و چهار :))
اون: سال اولی؟
من: نه ترم چهارم :)))
اون: اگه مورد خوب باشه ازدواج میکنی؟
من: ازدواج کردم :)))))))))
اون: :||||||||||||||||||||||
خب طبیعتا هر دختری از نوع رفتار و سوالای طرف میفهمه قصدش چیه :/
بعد فک کن از اول این مکالمه من میدونستم به اینجا ختم میشه و همون اول خواستم بگم خانم جان ادامه نده :دی ولی خب زشت بود :دی گذاشتم قشنگ آمارشو بگیره و منو تو لباس عروس تصور کنه بعد بگم من شوور دارم :دییییییی
میدونم کار پلیدی کردم ولی اگه از اول میگفتم که پلیدتر میشد :/
*این ینی من هیچ جام شبیه عروسا نیس :/
**و ینی تر اینکه دیگه خدایی تشخیص خیلی سخت شده :)
*** آخ که دلم چقد تنگ اینجا بود... همینجا بودم، سرمم شولوغ بود ولی نه اونقد که نتونم بیام ولی خب میدونی حسش نبود... این تلگرام لعنتی :دی
****تشکریات و احساسات ذوق مرگانه بابت اون دو تا کامنت زبان اصلی :دی که دریافت کردم. عاقا من زبانم ضعیفه :*