لایمکن الفرار از عشق

کارم شده این روزها و شب ها

اینکه فقط قربانت شوم 

و دورت بگردم جان ِ من :)


۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۲۶
مطهره

سمفونی رنگها


۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۵۳
مطهره

خب ما کم کم بار و بندیل مونو ببندیم و بریم آرایشگاه :)


۰۴ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۰۲
مطهره
ایها الرئوف
شمس الشموس
السلطان
نهایت آرزویم این بود که پیوند آسمانی و عاشقانه زندگی ام را روز میلات شما جشن بگیرم
ممنون که مرا لایق آن دانستید!
هوای زندگی ام را داشته باشید جان ِ دلم :)


قطره قطره اشک هایم را تو دقت میکنی

بی نهایت بر گدای خود محبت میکنی

من کجا و پنجره فولاد آقایم کجا

بی لیاقت را همیشه با لیاقت میکنی

من که با اعمال خود خوار و ذلیل عالمم

این تویی با جود خود از من حمایت میکنی

من یقین دارم که قبل از اربعین آقای من

از نجف تا کربلا ما را تو دعوت میکنی...



+همه چیز سپرده دست خودتان آقا!
جوری جلو ببرید همه چیز را که لایق مجلس روز میلادتان باشد....


۱ نظر ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۱۳
مطهره

باید بروم دست آن کسی که آن وقت صبح برایم پیام تبلیغاتی داد را ببوسم و به احترامش کلاهم را بردارم و بگویم: متشکر آقا!
چون داشتم بدترین خواب و بزرگترین کابوس زندگی ام را میدیم و شما لطف کرده و بیدارم نمودید.
آه... لعنت به این خواب های پلید و مخوف!
خواب میدیم اربعین شده و بابا بار و بندیل بسته و دارد میرود کربلا... بدون من...
من از پنجره میدیدمش که دارد میرود، همه را میدیدم، جاده را و مردمی که پای پیاده داشتند میرفتند...
میدیدم و هر کاری میکردم نمیتوانستم بروم و به آن ها برسم، ایستاده بوم پشت پنجره و زار میزدم. به مسیر و زوار نگاه میکردم و به هق هق افتاده بودم...
حتا خوابش هم تنم را میلرزاند...
یا حضرت عشق...
من امسال دیگر طاقت دوری ندااااااااارم :(((


+دیشب بابا میگفت: انشاالله اول محرم برم پاسپورت ها رو بدم واسه تمدید. 
من؟ مردم از خوشحالی! 
حضرت ارباب! مرا بطلبید امسال همراه پدرجان و برادر دیوونه و همسر حتا!
۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۴۴
مطهره

ماهی ها در لیوان من شنا میکنند :)


۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۵
مطهره

پیرهن سفیدت را که می پوشی

هوس میکنم لب هایم را ماتیک قرمز بمالم

و مهر بزنم گوشه یقه ات را...


+ شعر عنوان از مهدی فرجی (البته اصلش لباس آبیه!)

۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۱۹
مطهره

وقتی کامنت یک آدم مجازی، کسی که هیچ نمی شناسی اش، این طوری سرحالت می آورد و لبخند میپاشد توی صورتت ^_^



یه جوری جواب داده و ابراز ذوق (!) کرده که انگار ده ساله دوست صمیمی منه! چقدر راحت میشه از طریق کلمات به قلب یکی نفوذ کرد و خوشحالش کرد! 

با پیوست یه دنیا دعای خیر و خوبی و خوشبختی و حال خوب و عاقبت بخیری براش :)


۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۲
مطهره

این و این


این روزها، که نه - ده روزی تا جشن نامزدی بیشتر نمانده،
عمیقا؛
دلم دوستی های این مدلی میخاهد...

هر چقدرم که یک آدم جدید و مهربان و دوست داشتنی وارد زندگی ات شده باشد,
باز هم توی این موقعیت هیچ چیز و هیچ کس جای یک دوست خووووب و قدیمی را برایت پر نمیکند
که با هم حرف بزنید و نقشه بریزید و بخندید و او ته ِ ته دلش اندازه تو ذوق کند و خوشحال باشد.
لیست مهمان های خودم، از ده نفر دوست گذشته
دوستی های خالی...
دوستی های پوچ...

یک اقیانوس با عمق نیم سانت...


+ و من تنهایم م م م. . . 

۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۲
مطهره

دلم کمی آرامش می خواهد؛

کمی استراحت...

از این پرچم سه رنگ،

که سرتاسر پیکرم بکشند 

و رویش بنویسند:

"مدافع حرم"

  


+ اگه همین الان ِ الان بپرسن بزرگترین آرزوت چیه؟ 
قطعا خواهم گفت: تیکه تیکه شدن تو راه دین و مذهب و حضرت ارباب...
آینده ای قشنگ تر از این برای خودم متصور نیستم.

۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۸
مطهره