
هزار اسم داری و من هر هزار
را عاشقم!
جوری که
هر بار مفاتیح برمیدارم و اسم هایت را زمزمه میکنم، از شوق لبریز میشم و پرواز
میکنم تا آسمان ها
همه ی اسماء ت قشنگ اند و انگار هر کدام را
دقیقن برای یک لحظه ی خاص زندگی بنده هایت فرو فرستاده ای...
که یادش
بیاوری: ببین! من خدای تو ام، خدایی که گره ی کار تو درست دست من است.
خود ِ
من! مبادا نا امید شوی! مبادا سراغ دیگری بروی! مبادا غصه بخوری!
مثلا آنجا
که تو را با نام های زیبایت میخوانم:
یا دلیل
المتحیرین ؛ حیران و سرگشته منم
یا صریخ
المستصرخین ؛ از سر درد فریاد سرداده منم
یا امان
الخائفین ؛ ترسیده منم
یا راحم
المساکین ؛ بیچاره منم
یا غافر
المذنبین ؛ گناهکار منم
یا مجیب
الدعوت المضطرین ؛ درمانده منم
یا کاشف
کل مکروب ؛ گرفتار شده در غم منم
یا فارج
کل مهموم ؛ اندوهگین منم
یا ناصر
کل مخذول ؛ تنها و بی یاور منم
اما به
نظرم اوج این اسم هایی که برایمان فرستادی این است:
یا ملجاء
العاصین
که خودم
میدانم چقدر عصیانگر و سرکش و گناهکارم، چقدر بنده ی خوبی نبوده ام برایت و چقدر
حرف گوش نکرده ام. میدانم چقدر عاصی هستم.
اما همین
یک اسم تو به من امید و انگیزه ادامه ی حیات میدهد!
چون ثابت
میکند تو -باوجود همه ی بدی هایم- خدای من هم هستی.
همان بنده
ی اذیت کار و سرکش و حرف گوش نکن و که گاهی از تو فرار میکند و خودت و خودش خوب
میدانید هنگام گریختن جایی جز آغوش تو ندارد!
از تو به
خودت فرار میکنم و پناه میاورم.
و تو چه
خوب آغوشت را برایم گشوده ای و چه خوب پناهگاهی فراهم کرده ای.
من که جز
تو کسی را ندارم...
ای پناه
گاه امن عاصین...