تفریح سالم!
من برای روزهای متمادی به جز یونی و خانه و هیات جای دیگری را ندیده بودم و حالم از این وضعیت خودم به هم میخورد.
-برای درآمدن از این وضعیت چکار کردم؟
رفتم گردش، خیابانی که تقریبا باکلاس ترین جای شهر به حساب می آید.
-با کی؟
تنهایی
-چکار کردم؟
راه رفتم و ویترین های پرزرق و برق مغازه ها را دیدم.اول خاستم بروم پیتزا بخورم ولی سوسک های توی پیتزا فروشی هایی که شبکه سلامت نشان میداد یادم آمد و حالم را به هم زد بعد تصمیم گرفتم بروم بستنی بزنم که دیدم توی آن سرما سگ توی بستنی فروشی پر نمیزند و منصرف شدم. بعد خاستم بروم سینما که دیدم فیلم هایش را دوست ندارم. بنابراین همین جور راه رفتم و راه رفتم تا خیابان تمام شد و برگشتم خانه!
-حالا از آن حال و روز بد قبلی درآمدم؟
شوخی میکنی! معلومه که نه! تازه اگه حالم بدتر نشده باشه.
این سیر که من از روزمرگی روزهایم خسته شوم و نیاز به تفریح پیدا کنم و بروم توی خیابانها بچرخم و دوباره برگردم خانه هر چند ماه یکبار اتفاق می افتد.
حال من خوب میشود؟
نه!
معرفی میکنم: اسکندر و خواهرش، بچه ها سلام بدین به عمو!
در تفریح سالم این بار خریدمشان!
و عاشقانه دوستشان میدارم.