اگه انار نبود من الانا میخوابیدم، نزدیکای بهار بیدار میشدم!
فتو بای می :)
+جمله رو از تانزانیا دزدیدم!
+عنوان نیم مصرعی از دیوان شمس مولوی
اگه انار نبود من الانا میخوابیدم، نزدیکای بهار بیدار میشدم!
فتو بای می :)
+جمله رو از تانزانیا دزدیدم!
+عنوان نیم مصرعی از دیوان شمس مولوی
جدا از جذابیت فوق العاده ای که "بچه های نسبتا بد" برای من داره، یه چیزش خیلی ذهنم رو درگیر خودش میکنه.
اونم همزاد پنداری شدیدیه با کارکتر "سمیر" دارم!
اون جاش که میگه من همیشه کاملا خوب بودم، تا ته خوبی رفتم آخرش هیچ چی نبود،
حالا تصمیم دارم از این به بعد نسبتا بد باشم.
+آخه شما که نمیدونید، خودم میدونم که به طرز بدی همیشه خوب بودم تا الآن!
من برای روزهای متمادی به جز یونی و خانه و هیات جای دیگری را ندیده بودم و حالم از این وضعیت خودم به هم میخورد.
-برای درآمدن از این وضعیت چکار کردم؟
رفتم گردش، خیابانی که تقریبا باکلاس ترین جای شهر به حساب می آید.
-با کی؟
تنهایی
-چکار کردم؟
راه رفتم و ویترین های پرزرق و برق مغازه ها را دیدم.اول خاستم بروم پیتزا بخورم ولی سوسک های توی پیتزا فروشی هایی که شبکه سلامت نشان میداد یادم آمد و حالم را به هم زد بعد تصمیم گرفتم بروم بستنی بزنم که دیدم توی آن سرما سگ توی بستنی فروشی پر نمیزند و منصرف شدم. بعد خاستم بروم سینما که دیدم فیلم هایش را دوست ندارم. بنابراین همین جور راه رفتم و راه رفتم تا خیابان تمام شد و برگشتم خانه!
-حالا از آن حال و روز بد قبلی درآمدم؟
شوخی میکنی! معلومه که نه! تازه اگه حالم بدتر نشده باشه.
این سیر که من از روزمرگی روزهایم خسته شوم و نیاز به تفریح پیدا کنم و بروم توی خیابانها بچرخم و دوباره برگردم خانه هر چند ماه یکبار اتفاق می افتد.
حال من خوب میشود؟
نه!
معرفی میکنم: اسکندر و خواهرش، بچه ها سلام بدین به عمو!
در تفریح سالم این بار خریدمشان!
و عاشقانه دوستشان میدارم.
جونم براتون بگه که شهریور خطم رو پنش تومن شارژ کردم الان که آبانه سه تومنش باقی مونده.
همین جوریم پیش بره میتونم چار ماه دیگه رو با همین شارژ باقی مونده بگذرونم :(
اینایی که هر دو روز ده تومن شارژ میخرن از فضا اومدن یا تنهایی من شورشو درآورده؟!
بعله، یه همچین موجود بدبخت تنهای فلک زده ایم من!!!
با چشم اشک بار علیکنّ بالفرار
با قلب داغ دار علیکنّ بالفرار
وقتی کمان حرمله شلاق دست شد
پنهان و آشکار علیکنّ بالفرار
جان هم رسیده گرچه به لب هایتان ولی
با حال احتضار علیکنّ بالفرار
در ساحل فرات علمدار کربلا
شد چون علم ندار ، علیکنّ بالفرار
راه عبور ، معبر غارت گران شده
از گوشه و کنار علیکنّ بالفرار
دیدید مثل ابر بهار اشک ریختیم
آتش نشد مهار علیکنّ بالفرار
از من به لاله های حرم عمه جان بگو
حتی به روی خار... علیکنّ بالفرار
با این که مشکل است و همه بانوان ما...
...هستند با وقار علیکنّ بالفرار
حتما به دختران حرم گوشزد کنید
تا هست گوشوار علیکنّ بالفرار
دقت کنید گم نشود هیچ کودکی
امشب در این دیار علیکنّ بالفرار
با چکمه ها به سوی حرم روی اسب خویش
تا شمر شد سوار علیکنّ بالفرار
با این که از مصائب این دشت پر بلا
لا یمکن الفرار... علیکنّ بالفرار (+)
شاعر:مصطفی متولی
پیاده روی روز سوم تا ساعت هشت و نیم- نه شب طول میکشد.
خسته ایم و پاها دردناک و ورم کرده و تاول زده و منقبض شده.
برای استراحت مجبوریم هر چند عمود بنشینیم و وقت بلند شدن ،راه رفتن ِدوباره مصیبت است.
به سختی راه میرویم.
بچه های تیم ما، اغلب پدر یا برادری همراهشان است.
از شب سرد بیابان نمی ترسیم و دلگرمیم به حضور پدر یا برادری کنارمان.
خستگی که به اوج میرسد،
فکر میکنم چگونه دخترکی سه ساله در این بیابان های سرد و تاریک، 170 فرسخ پی عمه اش می دویده است؟
"حضرت گفتن فقط بهشون بگید فرار کنن این بچه ها...
بچه ی کوچیک ترس داره، آتیش دیده، دنبالش کردن، دارن بهش تعرض میکنن، زده به دل بیابون
شب شده، خیمه ها سوخته، سرپناهی نیست...
خانم حضرت زینب هی دونه دونه میره این بچه ها رو از تو بیابون جمع میکنه،
تصورش خیلی سخته...
یه لحظه احساس کنه ای وای میشمرم دو تا کمن
دو تا بچه نیست، کجان؟
داریم توی مقاتل نوشتن خانم حضرت زینب همین طور که داشت میگشت دید این دو تا بچه سر در آغوش هم از ترس جان دادند...
خانم حضرت زینب چی کشید اون لحظه...
الان اینجا امنیته باز ما جرئت نداریم یه ذره دور شیم از این خیمه ها، بریم تو بیابون.
یه بچه ی چهار ساله مگه چقدر تحمل داره؟
مگه چقدر می تونه این بار رو بکشه؟
باز خوب شد به شام رسید، باید وسط راه جون می داد..."
+ نمیدانم چرا و چطور، اما هنوز هم ناامید نشده ام. هنوز هم منتظرم صدایم کنید و بگویید بیا. شاید به این خاطر است که در خاندان شما رد کردن گدا معنا ندارد، شاید به این خاطر است که شما رحمة الله الواسعه اید، نمیدانم...
فقط میدانم مرا دست خالی نخواهید گذاشت.
ارباب من...
پانویس: و هم چنان طبق روند هفته های گذشته این هفته هم درس نخواندم. خدای عاقبت ما را به خیر کن!