برای نسلی که برای رسیدن به هیچ چیز انقلاب نکردند
نسلی که بخاطر هیچ چیز نجنگیدند
نسلی که نسل "همین الان یهویی" هستند
برای خودمان...
برای نسلی که برای رسیدن به هیچ چیز انقلاب نکردند
نسلی که بخاطر هیچ چیز نجنگیدند
نسلی که نسل "همین الان یهویی" هستند
برای خودمان...
لعــــــــــــــنت به همه ی اون آدمایی که کتاب ها و فیلم های منو قرض میگیرن و دیگه پس نمیارن. یا اگه خیلی لطف کنن شیش ماه-یه سال بعدش پس میدن.
الان این توانایی رو در خودم حس میکنم که بزنم با خاک یکسان کنم اون آدمی که فیلم سعادت آباد من دستشه و من امروز که تو تنهایی و خلوتی صد سال یه بار خونه هوس کردم ببینمش، با جای خالی ش تو کشوم مواجه شدم.
ولی خب نمیتونم این کار رو انجام بدم چون این حافظه ی خنگ و نامرد من یادش نمیاد دست کی داده فیلمو. برم یقیه کیو بگیرم آخه؟ پولم ندارم که دوباره بخرمش :(
پس بهترین حالت اینه که بشینم اینجا و لعنت بفرستم به خودش و ... لا اله الا الله....
آخه شما رو اینا رو نمی شناسید، اینا همه خدای ادعای ما خوبیم و بچه مذهبی م و از همه بهتریم دارن بعد تو قدم اول اخلاق که امانت داری و حق مردم و مال مردم هست، موندن. فقظ ادعاییم، فقط.
حالا درسته دی وی دی یه فیلم ارزش این حرفا رو نداره (دروغ گفتم، برا من ارزش داره چون پول ندارم دوباره بخرم) ولی اخلاق مداری و اینا از همین چیزای کوچیک شورو میشه و کسی که به این چیزا بی توجه باشه دیگه به چی توجه داره دقیقن؟
اصلنم خوب کردم اون روزی که فلانی گفت فلان کتابتو به من قرض بده من جوری گفتم نه! من دیگه به هیش کی کتاب قرض نمیدم که خشکش زد.بعله!
1. این وقت و انرژی و همتی که من صرف فحش و لعنت استادام میکنم اگه صرف درس خوندن کرده بودم الان الف کلاس بودم :/
2. یه مانتوی گل گلی عششششششق دیدم، خاسدم بخرم، مامانمو بردم بهش نشون بدم که پس فردا خریدم نگه واه واه این چیه خریدی؛ خوشش اومد، بدون اینکه به من اجازه حرف زدن بده رفت برا خودش پرو کرد!
خیییییییییلی جیگره مانتوء. دلم پیششه، ولی الان دیگه مال مامانمه :/
تازه بعدشم گف تو دیگه از اینا نخریا، من بدم میاد با تو جفت بشم!
3. چه سیستم مسخره ای داره این اعلام نمرات. بابا چرا هیش کی نمیفمه من تا اون نام کاربری و گزرواژه رو تو سایت گلستان وارد کنم جونم به لب میرسه؟ یاد نتایج کنکور میفتم مورمورم میشه.
4. خدایا پس چرا نمیفرسدیش؟ من منتظرما.
5. تو مورد دو اغراق کردم. بنده خدا مامانم همه ش گف اگه تو خوشت اومده تو بگیر، خب منم که دل رحم و مهربون... دلم نیومد گفدم نه خودت بگیر.
البته ی ذره شم واسه این بود که اون مانتو صورتی کوتاهه چشممو گرفده بود.
ولی خب الان پشیمونم، اصلن مهربونی به من نیومده.
خب آخه گلی گلی کجا، صورتی کجا؟!
امروز پنجمین نفر هم با شور و هیجان بسیار از کشف تازه اش گفت.
کشف ش این بود که شخصیت من خیلی شبیه هدا ی سریال پرده نشینه!
من هم برای پنجمین بار دو نقطه خط صاف شدم :|
حالا قبول دارم آدم سرد و جدی و رکی هسدم اما دیگه فک نمیکنم این قد هم شبیه هدا باشم!
سواله واقعن برام؛
اینایی که هفت صبح خیلی شیک و تر و تمیز میان دانشگاه و هفت شب دقیقن همون جور شیک و تر تمییز برمیگردن، درحالی که مقنعه شون کج و کوله نشده، روژ لبشون خورده (!) نشده، زیر چشمشون سیاه نیست، دستاشون خودکاری نشده، کفشاشون تمییز و واکس خورده ست، پایین شلوارشون گلی نیست، مانتوشون چوروک نیست، چادرشون رو سرشونه نه دنبالشون رو زمین...
اینا واقعی ان؟!
یا ذکری دعایی چیزی بلدن؟!
خب به ما هم یاد بدن بعد دو تا کلاس عین سرباز از جنگ برگشته برنگردیم خونه!
بهش فکر نکن،بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن، بهش فکر نکن....
اگه انار نبود من الانا میخوابیدم، نزدیکای بهار بیدار میشدم!
فتو بای می :)
+جمله رو از تانزانیا دزدیدم!
+عنوان نیم مصرعی از دیوان شمس مولوی
جدا از جذابیت فوق العاده ای که "بچه های نسبتا بد" برای من داره، یه چیزش خیلی ذهنم رو درگیر خودش میکنه.
اونم همزاد پنداری شدیدیه با کارکتر "سمیر" دارم!
اون جاش که میگه من همیشه کاملا خوب بودم، تا ته خوبی رفتم آخرش هیچ چی نبود،
حالا تصمیم دارم از این به بعد نسبتا بد باشم.
+آخه شما که نمیدونید، خودم میدونم که به طرز بدی همیشه خوب بودم تا الآن!
من برای روزهای متمادی به جز یونی و خانه و هیات جای دیگری را ندیده بودم و حالم از این وضعیت خودم به هم میخورد.
-برای درآمدن از این وضعیت چکار کردم؟
رفتم گردش، خیابانی که تقریبا باکلاس ترین جای شهر به حساب می آید.
-با کی؟
تنهایی
-چکار کردم؟
راه رفتم و ویترین های پرزرق و برق مغازه ها را دیدم.اول خاستم بروم پیتزا بخورم ولی سوسک های توی پیتزا فروشی هایی که شبکه سلامت نشان میداد یادم آمد و حالم را به هم زد بعد تصمیم گرفتم بروم بستنی بزنم که دیدم توی آن سرما سگ توی بستنی فروشی پر نمیزند و منصرف شدم. بعد خاستم بروم سینما که دیدم فیلم هایش را دوست ندارم. بنابراین همین جور راه رفتم و راه رفتم تا خیابان تمام شد و برگشتم خانه!
-حالا از آن حال و روز بد قبلی درآمدم؟
شوخی میکنی! معلومه که نه! تازه اگه حالم بدتر نشده باشه.
این سیر که من از روزمرگی روزهایم خسته شوم و نیاز به تفریح پیدا کنم و بروم توی خیابانها بچرخم و دوباره برگردم خانه هر چند ماه یکبار اتفاق می افتد.
حال من خوب میشود؟
نه!
معرفی میکنم: اسکندر و خواهرش، بچه ها سلام بدین به عمو!
در تفریح سالم این بار خریدمشان!
و عاشقانه دوستشان میدارم.
جونم براتون بگه که شهریور خطم رو پنش تومن شارژ کردم الان که آبانه سه تومنش باقی مونده.
همین جوریم پیش بره میتونم چار ماه دیگه رو با همین شارژ باقی مونده بگذرونم :(
اینایی که هر دو روز ده تومن شارژ میخرن از فضا اومدن یا تنهایی من شورشو درآورده؟!
بعله، یه همچین موجود بدبخت تنهای فلک زده ایم من!!!