پاییز،مریضی،پرتقال من،توآیلایت و چیزهای دیگر
چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۲ ب.ظ
پاییز آمده و با هوای نصفه نیمه ی نه کاملا سرد و نه کاملا گرمش، سرما خوردگی را انداخته به جانم.
ادلک کلد ها را دو تا دوتا میخورم و شربت آبلیمو و عسل سر میکشم و دعا میکنم مریضی نیندازدم.
قرص ها و شربت ها اما مانند همیشه افاقه نمیکنند.
برادرم افاقه میکند.
وقتی دراز میکشد روی تخت و شارژر را فرو میکند توی پریز و خودش فرو میرود توی موبایل، میپرم سرم را میگذارم روی شانه ی پهنش و فرو میرم توی بغلش و دست های همیشه یخم را با صورت و گردنش داغش گرم میکنم.
موبایلش را میقاپم و میگذرام مرجان فرساد بخواند دلم تنگه پرتقال من...
دیگر دارم مطمئن میشوم گرگینه ای چیزی ست این برادر ِ جان!
بس که داغ است همیشه بدنش و من یخ!
میترسم وقتی ماه کامل شود تبدیل به گرگ شود و حمله کند به من :)
*عکس تزیینی ست! وگرنه ما که جانمان است و برادر جانمان :*
۹۴/۰۷/۱۵