لایمکن الفرار از عشق

احب الله من احب حسینا

چهارشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۴۴ ق.ظ

پارسال، این موقع همه ش میخوندم دلتنگ روضه های محرم شده دلم...

دلم میخواست محرم و پیرهن مشکی و تاریکی هیات وچادر تو صورت کشیدن و گریه های ریز ریز و هق هق های آخر شب برسه.

دلم میخاست فصل عزای آقاجان زودتر بیاد و من یه دل سیر گریه کنم.

امسال اما نمیدونم چرا اینطوری شدم... دلم نمیخاد محرم شورو شه.‌.. راستش میترسم ازش. آره حقیقت اینه ک میترسم. دست و دلم میلرزه. چرا؟ چون دیگه امید ندارم، اشک ندارم. پارسال کلی اشک و کلی امید داشتم و آخرشم کلی دلم سوخت و کلی امیدم ناامید شد... 

اونی ک باید بدونه میدونه امید آدم ناامید بشه ینی چی... خوبم میدونه... کاش نمیدونست البته... کاش هیچ وقت نمیدونست...

از مخحم امسال میترسم، چون بعد قضیه اون شب دیگه نرفتم در خونه ارباب. شاید مثلا نشستم بیرون در و منتظر ک خوشون بیان دنبالم. چه خوش خیال! 

داشتم میگفتم، از محرم امسال میترسم چون بعدش صفره و اربعینه...

چون من چشمامو محکم فشار میدم تا عکساشو نبینم، گلومو صاف میکنم ک بعض خفه م نکنه، ایقد خودمو خسته میکنم که یادش نیفتم و بهش فک نکنم و دیوونه نشم.

من میترسم امسال... بدجوری هم میترسم... چون من لعنتی هنوزم یه خورده امید دارم... امید دارم و میترسم از ناامیدی و یاس بعدش... میترسم از حال بد پارسالم... میترسم از همه اتفاقایی ک ممکنه بیفته و من ساده لوحانه سپردم به زمان که حلش کنه...

چون حس میکنم الان دیگه حقیقتا ظرفیت و توانایی و انرژی پارسالمو ندارم...

خدایا... تو که دیگه خودت خوب میدونی

خواهش

خواهش

خواهش 

بسه مه... منو این جوری امتحان نکن...

باشه؟ منو ببین... نکن... خب؟!

۹۴/۰۷/۲۲
مطهره