لایمکن الفرار از عشق

الحمدلله که دوباره محرمت رو دیدم ...

همه شهر سیاه پوش شده...

جا به جا تکیه ای و هیاتی و بیرق های سیاه عزا و لیوان های یکبار مصرف چای و بوی اسفند و صدای مداحی...

پیرهن مشکی ها رو درآوردیم و اتو زدیم...

هدر وبلاگ و زنگ خور و آوای انتظار و والپیپیر گوشی مو عوض کردم...

به خودم گفتم بس کن مطهره این لجبازی تو!

بس کردم و میخام برم غرق بشم تو این شور و عشق فصل عزای حضرت ِ عشق

فهمیدم من آدم این لوس بازیا نیستم!

من آدم ِ بدون عشق ِ ارباب هیچم هستم 

ای تمام جانم فدای این ارباب ِ مهربون...



*ما را نخرد شاید

اما به همه گفتیم:

ارباب کریم است و 

دست بخرش خوب است...

۹۴/۰۷/۲۴
مطهره