لایمکن الفرار از عشق

بعد مدت ها: سلااااااااااام :)

پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۲ ب.ظ

از اون جایی که من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی و این چرت و پرتا :دی بجای اینکه منت کسی رو بکشم بلند شدم تنهایی رفتم استخر. صد البته که کلی حوصله م سر رفت تنهایی :/ 

ولی به خنکی آبش تو این گرمای هزار درجه می ارزید :)

عاقا من نشسته بودم لبه جکوزی و پاهای مبارک رو در آن قرار داده بودم که خانم خیلی آروم و با یه لبخند ملیح اومد کنارم نشست.

اون:  دانشجویی دخترم؟

من: بله :)

اون: چی میخونی؟

من: ادبیات فارسی :)

اون: کجا؟ دانشگاه آزاد؟

من: نه بین الملل :))

اون: متولد چه سالی هستی؟

من: هفتاد و چهار :))

اون: سال اولی؟

من: نه ترم چهارم :)))

اون: اگه مورد خوب باشه ازدواج میکنی؟

من: ازدواج کردم :)))))))))

اون: :||||||||||||||||||||||


خب طبیعتا هر دختری از نوع رفتار و سوالای طرف میفهمه قصدش چیه :/

بعد فک کن از اول این مکالمه من میدونستم به اینجا ختم میشه و همون اول خواستم بگم خانم جان ادامه نده :دی ولی خب زشت بود :دی گذاشتم قشنگ آمارشو بگیره و منو تو لباس عروس تصور کنه بعد بگم من شوور دارم :دییییییی

میدونم کار پلیدی کردم ولی اگه از اول میگفتم که پلیدتر میشد :/


*این ینی من هیچ جام شبیه عروسا نیس :/

**و ینی تر اینکه دیگه خدایی تشخیص خیلی سخت شده :)

*** آخ که دلم چقد تنگ اینجا بود... همینجا بودم، سرمم شولوغ بود ولی نه اونقد که نتونم بیام ولی خب میدونی حسش نبود... این تلگرام لعنتی :دی

****تشکریات و احساسات ذوق مرگانه بابت اون دو تا کامنت زبان اصلی :دی که دریافت کردم. عاقا من زبانم ضعیفه :*

۹۵/۰۴/۳۱
مطهره

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی