لایمکن الفرار از عشق

من خودم یک کاروان حسرت و آه م

دوشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ق.ظ

جای تون خالی!

شب اربعینی همسر رفته بودن زوار دیدن و خونه نبودن، شبکه افق برنامه زنده و مستقیم از کربلا اون چند تا جوون رو نشون میداد که تو بین الحرمین کفش های خاکی زوار رو واکس میزدن. با خودم فکر کردم آخه چه آقای مهربونی داریم ما! چقد خوبن این خاندان! چقدر مهربونی از جدشون به ارث بردن، چقدر صفت ارحم الراحمینی خدا رو دارن! 

جاتون خالی اینجا تو خونه ی فسقلی مون، یکی از برق ها رو خاموش و کردم و عجب مجلس روضه ای شد! اون جوون های واکس زن که ارباب عجب خریده بودشون روضه میخوندن و من عجب زار میزدم، زنده و چشم در چشم گنبد نورانی حضرت جان رو نگاه میکردم و باهشون حرف میزدم... چه حال و هوای با صفایی گرفته بود خونه مون....

من امسال توفیق نداشتم پیاده برم خدمت آقا، سعادت نداشتم حتا شب اربعین برم مجلس روضه شون، اما عجب اربابی که حسابی آقایی کرد و مجلس روضه شو اینجوری آورد خونه ما، 

اون شب، من حسی داشتم که حتم دارم آقا جان صدامو همونقدر واضح و روشن شنید که صدای نوکرایی که تو بین الحرمینش کنارش بودن رو....

از تو ممنونم....

۹۵/۰۹/۰۱
مطهره