لایمکن الفرار از عشق

سومین رمضان با هم بودن

يكشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۷ ب.ظ

به بهانه ی دومین سالگرد مَحرم شدن، اول رمضان


من همیشه برای ازدواجم دعا میکردم.

آنقدر خبر ازدواج های ناموفق و تو زرد از آب درامدن طرف را شنیده بودم که از همه مردهای عالم بدم میامد! برای همین خیلی برایش دعا میکردم‌، برای مرد سالم و صالح و خوش اخلاق و مومن و خانواده دار که دوستم داشته باشد! شبیه همان ها که توی کتابهای نیمه پنهان ماه میخواندم. خودم که اهل گشتن و پیدا کردنش نبودم! پس فقط باید دست به دامن خدا میشدم! 

به خودش هم گفته ام؛ من مجتبا را از شهدا گرفته ام. حالا خیال نکنید قصه از این داستان هایی است که من سالها از وقت ازدواجم گذشته بود و شهیدی را در خواب دیدم که همسر آینده ام را به من نشان میداد، نه. نوزده ساله بود، ترم دوم دانشگاه. آخر اسفند ماه ۹۳ به یکی از فوق العاده ترین سفرهای زندگی ام رفتم و یکی از فوق العاده ترین شب های زندگی ام را تجربه کردم. اینکه میگویم نگاه و وجود شهدا را حس میکردم خیال و هپروت نیست، واقعیت محض است. اگر راهیان نور نرفته که اید که هیچ، اما اگر رفته اید گمان میکنم حرفم را می فهمید.

القصه، من آخر اسفند نود و سه که در آن سفر شگفت انگیز ازشان خواستم بیش خدا واسطه شوند تا مردی مثل خودشان همسرم شود (یعنی میخواهم بگویم در این حد زیاده خواه بودم، به کمتر از مردی دقیقا مثل شهدا رضایت نمیدادم!) تا سوم شعبان که حدود اردی بهشت بود و مورد خاستگاری قرار گرفتم(!!!) و اول رمضان که محرم ترین ِ غریبه ترین مرد به خودم شدم، زمانی نگذشت.

عشق از آن هاست که سر کله اش یک دفعه پیدا میشود، دو سال قمری پیش همین روزها بود بعد دو بار دیدن و سر جمع دو ساعت صحبت با خطبه ای و قبلت ای به هم محرم شدیم و لابد هیچ کدام فکر نمیکردیم دو سال که با هم زیر سقف یک خانه ای این حجم از عشق و دوست داشتن و دلبستگی میان مان باشد. این همه امنیتی که من کنار او دارم و این همه آرامشی که او در کنار من... 


همیشه میگویم من اصلا حس نمیکنم زن این خانه ی صورتی گل گلی هستم، حس نمیکنم تو مردش هستی، اصلا حس نمیکنم رابطه ی بین مان زن و شوهری با آن قواعد مخصوصش است، من کاملا و عمیقا حس میکنم دو تا دوست هستیم که از قضا با هم همخانه اند!

یعنی تا این حد رفاقت و سازش و مدارا! تا این حد خوب ست او! 


و همه ی اینها، دقیقا همه ی آنهاییست که من در آن سفر از شهدا میخواستم. و ما ادراک ما الشهدا... هر چه بگویم و آسمان و ریسمان ببافم تا تجربه اش مثل مزه ی یک قاشق عسل زیر زبانتان ننشیند نمیفهمید....

حیف میخورم،آن زمان ها چقد سیمم وصل بوده... الان چقدر بد شده ام. قرار نبود این نوشته اینطور باشد اما حالا که شده بگذار روضه بخوانم. مرگ بر انسان! چقدر ظالم است! چقدر فراموشکار است!

 لبه پرتگاه دستم را میگیرید و کمکم میکنید، همین که پایم به جای محکم میرسد دستم را میکشم بیرون. برایم معجزه میکنید، محال ترین خواسته هایم را اجابت میکنید باز هم من یادم میرود.

چرا من اینقدر بدم؟! چرا انسان ناسپاس است؟

دلم برای آن سفر استثنایی تنگ شده، دلم برای حس عطر حضورتان تنگ شده، برای وصل شدن سیمم تنگ شده...

از خودم‌ از این همه بد بودنم، از شما، از این همه خوب بودنتان‌ خحالت زده ام....

من که معلوم الحالم... رفقا، شما که خود خود بهشتید میشود دوباره دستم را بگیرید؟

زندگی خوب و خوش و بر وفق مراد است، اما شما اگر نباشید جام زهر است بخدا. زندگی با غفلت، با دوری، با عصیان، مرگش شرف دارد.

الان دوریم، شماها آن بالا بالا ها و من این اسفل سافلین؛ اما صدایم را که میشنوید؟ یقین دارم میشنوید. میشود دوباره سیمم را وصل کنید؟ دوباره دستم را بگیرید توی دستتان؟ آنقدر سفت و محکم که نتوانم بیرونش بکشم؟!

۹۶/۰۳/۰۷
مطهره

نظرات  (۳)

۱۹ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۱۰ یا مهدی(عج)
سلام
نماز و روزه هاتون قبول
تبریک میگم سالگرد ازدواجتونو
ان شالله یه مادر خوب بشین برا یه نی نی کوچولوی خیلی خوب و در انجام وظیفتون موفق باشید
حس میکنم خیلی اخلاقیاتمون و شاید کلا فاز زندگیمون شبیه به همه...^_^ 
پاسخ:
سلام به روی ماهتون :) 
نماز و روزه های شما هم قبول باشه.
مرسی از دعای قشنگتون، انشاالله در حق هر دومون مستجاب😍
جدی؟ چه بانمک :) خوشحالم که با یه نفر شبیه خودم آشنا بشم ❤
من به خانوم (یا مهدی عج):
بله بله :) فقط در همین حد میشناسم تون☺
شما هم احتمالا اینجا یه چیزایی درباره من خوندید!
چقدر ارتباط این مدلی کامنتی سخته! آدم حرفش نمیاد!
ولی همین قدرشم منو خوشحال میکنه عزیزدلم❤
۰۲ تیر ۹۶ ، ۱۶:۰۳ یا مهدی(عج)
خیلی ممنون.منم همینطور
ببخشید مزاحم شدم...
پاسخ:
ای وای! نه بابا مزاحمت چیه؟ 
من خیییلییی از مصاحبت با شما لذت میبرم عزیزم 😊
سوء تفاهم نشه، منظورم از سخت بودن اینجا این بود که اگه تو فضاهای مجازی دیگه مثل اینستا یا تلگرام فعالیت دارید من بسیااااار خوشحال میشم که دنبال تون کنم و بتونم بیشتر آشنا بشم با شما😍

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی