لایمکن الفرار از عشق

دو نقطه پرانتز...باز

شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۷ ب.ظ
بهترین دوستـــــم...
بعد از مدت ها بدون تو حرم رفتم. تنهای تنها...
تو کیلومترها دورتر بودی و من به دیوارهای سفید حرم که حتی توی گرمای قم هم خنک بودند دست میکشیدم و جلو میرفتم.
یادت هست آخرین بار را که حرم رفتیم؟ یادمان رفته بود چادر سرکنیم و همان طور با مانتو نشستیم توی ماشین و تمام راه با ام پی تری تو آهنگ های مزخرف گوش کردیم. بعد که رسیدیم یادمان افتاد که ای وای! و مجبور شدیم چادرهای گل گلی که دم در حرم گذاشته بودند سر کنیم و کلی قهقه زدیم از قیافه های خودمان.
حالا تو چادر سفید سرت بود و پرواز کرده بودی به خانه ی بختت...
دیروز رفتم حرم. تنهای تنهای تنها...
نبودی که مثل همیشه دوتایی زیارت کنیم و تو مردم را هول بدهی و بلند صلوات بفرستی و برویم بچسبیم به ضریح. بعد بقیه را بپیچانیم و برویم خیابان های اطراف خاکشیر و ساندویچ فلافل بخوریم و ویترین مغازه ها را نگاه کنیم. برویم دوتایی همشهری جوان بخریم. تو رازهایت را برایم بگویی و من مطمئن شوم تو خل ترین دختر دنیایی.
این بار توی دیوانه عروس شده بودی و نبودی و من همه اش جای خالی ات را بغض میکردم. بغضی که از شب عروسی دلم را برایت تنگ کرده بود. نبودی و تنها رفتم حرم و همان گوشه رو به روی ضریح ایستادم و گوله گوله اشک ریختم و با حضرت بانو درد و دل کردم و برایت دعا کردم که خوشبـــــــخت ترین عروس دنیا شوی.



۹۳/۰۷/۱۹
مطهره