لایمکن الفرار از عشق

شرمنده ام که پای روضه هایتان جان نداده ام...

شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۴۰ ب.ظ
از بزرگترین سعادت های زندگی ما بدون شک این است که توفیق داریم بعد هزار و چهارصد سال همه شهر را سیاه بپوشانیم و دسته جمعی برویم هیات و مثل مادر فرزند از دست داده برای امام مظلوم مان زار بزنیم. 

با همه اینها عجیب افسوس میخورم به حال آن زن اهل شام که حمیده نام داشت و از طایفه بنی هاشم بود. که وقتی کاروان اسرا به شام رسید و پسرش سعد خبر خورشیدهای روی نیزه را برایش برد با سر و پای برهنه از خانه کنده شد و به سنت قافله دوید، ولی قبل از رسیدن به آغوش بانوی صبر صیحه ای زد و بر روی زمین افتاد. اگر چه هنوز از خراش های صورتش خون تازه میچکید...




+الحمد لله که دوباره محرمت رو دیدم 
 الحمدلله که دوباره تو خیمه عزاتم 
 الحمدلله که منم یکی از سینه زناتم
 الحمدلله جزء گریه کنای روضه هاتم
۹۳/۰۸/۱۰
مطهره