لایمکن الفرار از عشق

درد آدم ها را بزرگ میکند

شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۰ ب.ظ

آدمیزاد است دیگر، به امید زنده است.
مینشیند با خودش حساب و کتاب میکند، یک جوری که آخر همه چیز را به نفع خودش ببیند.
فرموده اند لقد خلقنا الانسان فی الکبد، ما انسان را در رنج و سختی آفریدیم.
درد، آدم را تغییر میدهد...
بزرگ میکند...
رشد میدهد...
به ارحم الراحمین بودن خداوند نگاه میکنم و به رحمت الواسعه بودن جانان
حساب میکنم من هر چقدر بد، آن ها همان اندازه خوب...
مگر میشود بخوانی و جواب ندهند؟
مگر میشود دست رد بزنند؟
دیشب به این نتیجه رسیدم که لابد کربلای دوباره مرا فریفته و مغرور میکرد
شاید جسمم به وصال میرسید و قلبم فاصله میگرفت
شاید پایم را در مسیر میگذاشتم و دلم از مسیر خارج میشد
این طوری که نگاه میکنم همین فراق هم شیرین میشود
مرا راهی نکرد تا صبر را یادم بدهد
شکر بی شکایت را یادم بدهد
درد کشیدن و بزرگ شدن را یادم بدهد
زخم خوردن و ارزشمند شدن را یادم بدهد
دغدغه هایم را تغییر دهد
چیزهایی که قبلا برایشان گریه میکردم حالا به خنده ام بیاندازند
فکر و ذکرم را فقط یک چیز کند...
خودمانیم؛ از معشوق دور شدیم و به معشوق نزدیک تر!
راهمان نداد و خواستیم رضایتش را جلب کنیم؛
نمازها اول وقت و مرتب
قرآن خواندن و ذکر گفتن بیشتر
زیارت عاشورای هر شبی
روضه گوش دادن و گریستن
حجاب سفت و سخت تر
و...
شاید اگر قرار بود زائر شوم همه ی اینها یادم میرفت!
شاید بدنم خدمت میرسید و خودم...
حالا من کیلومتر ها از عشق دورم
حالا کیلومتر ها به عشق نزدیک...
دیگر بهانه نمیگیرم
گله نمیکنم
شکایت نمیکنم
صبر میکنم...


+ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
گر امید وصل باشد آن چنان دشوار نیست  

+دارم به این نتیجه میرسم که زمانبندی دعاهام اشتباه بود!
به اربعین بعدی امید بسته ام...
۹۳/۰۹/۱۵
مطهره