لایمکن الفرار از عشق

فتو بای: مهتاب 
دم صبحی که منتظر شروع ندبه بودیم و باران سنگفرش ها را خیس کرده بود



یکی از بهترین مشهد هایم بود این سفر.

درحالی که اصلن انتظار هم نداشتم، امام رضا جانم سنگ تمام گذاشت، مثل همیشه.

مشهد خوب بود، هوای بارانی خوب بود، رفقای همسفر خوب بودند و من هم خووووووب بودم.

توی راه، در قطار، توی حسینیه، کلی خندیدیم و خوش گذراندیم. 

در حرم، درست و درمان زیارت کردیم و نوحه گوش کردیم و توی کنج سپهری گریه کردیم. 

خلاصه، همه چیز سر جایش بود و همه چیز عااااااااااااالی بود.

فکرش را نمیکردم، اما رفقا فوق العاده دوست داشتنی بودند. هر پنج نفرشان.

مخصوصا مهتاب که تا قبل این هیچ کدام فکرش را هم نمیکردیم اما دیدیم که چقدر شبیه همیم و هر جمله ای که یکی میگفت دیگری میگفتیم: دقیییییقاااااااا!!!

القصه که به معنای واقعی کلمه خوش گذشت و حالا منتظر نشستیم ببینیم امام رضا جان چه میکند با دعاهایمان!

۹۳/۱۱/۱۹
مطهره