لایمکن الفرار از عشق

تو واسه من!

چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۳۷ ق.ظ

توی یکی از فروشگاه های گرون، یه پیرهن عروسکی سرخابی برق برقی دیدم؛ خعلی خوشگل! عاااااااالی اصلن!
در حدی که مثلن مامانم که معمولا مخالف هر گونه خرید منه، با وجود قیمت خیلی زیادش، ازش خوشش اومد و گفت مطهره این خیلی خوبه بیا برای عروسی اینو بگیر.

اما هر جور با خودم فک میکنم نمیتونم رازی بشم به خریدنش! چون گرونه!
و در عین حال نمیتونم رازی بشم به نخریدنش! چون چشممو گرفته!

دیشب دلم خواست یکی باشه بگه: حیف دل مطهره من نیست به این چیزا، لباسا بند باشه؟!


(ر.ک به نیمه پنهان ماه نوزده شهید ناصر کاملی به روایت همسر)

اون جاش که صبح فردای عروسی، شهید همه ی کادوهای شب قبل رو میاره و به همسرش میگه ما که اینا رو لازم نداریم، ببرم بدم به کسایی که لازم دارن؟ 
همسرش قبول میکنه ولی نگاهش می چرخه به انگشتر عقیق رکاب طلایی که برادرش دیشب هدیه داده. میگه میشه این یکی رو نبری؟
بعد اینجاس که شهید میگه: حیف اکرم من نیست دلش به یه انگشتر بند بشه؟
و جواب خانومش فوق العاده ست وقتی میگه: باشه، همه اینا واسه تو، تو واسه من! 


همه ی پیراهن های سرخابی دنیا واسه تو!


۹۳/۱۲/۱۳
مطهره