لایمکن الفرار از عشق

فعلات فع

چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۲۹ ب.ظ

چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی                                  
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را
ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی
ز تو گر تفقد و گر ستم، بود آن عنایت و این کرم
همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی
همه جا کشی می لاله گون ز ایاغ مدعیان دون
شکنی پیالهٔ ما که خون به دل شکستهٔ ما کنی
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین
همهٔ غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی
تو که هاتف از برش این زمان، روی از ملامت بیکران
قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی


یه جاهایی عمیقا عاشق رشته م میشم و تو دلم واسه فحش هایی که سر کلاس صرف و نحو عربی بهش میدم شرمنده میشم.

یکی از اون جاها کلاس عروض و قافیه یا بیان و بدیعه.

وقتی استاد شعری میخونه و تو نمیدونی از آهنگ دلنشین کلام استاد لذت ببری یا از زبردستی و چیرگی شاعر و چینش زیبای کلمات کنار هم یا عمق معنی رو بگیری و یا به وزن عروضی کلام توجه کنی!

مثل همین شعر هاتف (الکی مثلن ما خیلی با هم صمیمی هسدیم دیگه فامیلی شو نمیگیم!)


دوست داشتید میتونید تصیف چهارباغ از استاد شجریان رو هم گوش کنید :)

۹۳/۱۲/۱۳
مطهره