لایمکن الفرار از عشق

یا ذا العز و البقاء

چهارشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۳۹ ب.ظ

هر جا هستم؛ خسته، آشفته، گرسنه، دلتنگ، بی حوصله

دلم گرم است وقتی میدانم یک کوه کوچک هیجان انگیز درخانه منتظرم است.

این یکی از انگیزه ها و دلایل من برای ادامه ی زندگی ست. 

که بدانم کتابهای نخوانده ای دارم که هر وقت دل گرفته شوم میتوانم به آن پناه ببرم و در آن غرق شوم.

این است که آن کوه کم ارتفاع، هنوز گوشه ی اتاق است و من فقط هر از گاهی از دور، با غرور نگاهش میکنم. 

من، وقتی چیزی را خیلی دوست دارم، دلم نمیخواهد تمام شود.

این جور وقت ها عمیقا یاد مرگ می افتم

مرگی که خواهد آمد و من را از همه ی دوست داشتنی هایم جدا میکند

یاد اینکه روزی همه ی این اشیا دوست داشتنی کشو فقلی، گردنبد گل گلی، کتابها، لباس ها و همه چیزم را میگذارم و میروم.

ای خدای جاویدان و همیشگی...

کاری کن پاره شوند این بندهای تعلق و وابستگی به دنیا...

کاری کن تو بشوی دوست داشتنی ابدی من...

آن قدر که بتوانم راحت از همه چیزم دل بکنم و جان بدهم برای تو...


۹۴/۰۲/۲۳
مطهره